سایهسایه، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

سایه کوچولوی مامان و بابا

نمیخوام بگم که...

1392/12/26 12:51
نویسنده : نسیم
376 بازدید
اشتراک گذاری


نمیخوام بگم که...

خیلی بی تجربه بودم    

نمیخوام بگم چقدر سخت بود

نمیخوام بگم خسته شدم

نمیخوام بگم شب و روزم یکی شده بود

نمیخوام آه و ناله کنم

نمیخوام از بی خوابی هام بگم

نمیخوام از بی تابی هام بگم

نمیخوام از تو خونه موندن ها و یه جا نشین شدن هام بگمن

نمیخوام از چهار ماه روپا بودنات بگم

نمیخوام از درد کمر و پاهام بگم

نمیخوام از کم شیربودنم بگم

نمیخوام از شیر خشک نخوردنات بگم

نمیخوام از گریه هات بگم

نمیخوام از ماشین سواریهات بگم

نمیخوام از نصف شبات بگم

نمیخوام از نق و نوق کردنات بگم

نمیخوام از خدا خدا گفتن هام بگم

نمیخوام از خستگی های بابات بگم

نمیخوام از کولیک و دل پیچه هات بگم

نمیخوام ار رفلاکس و شیر برگردوندن هات بگم

نمیخوام از کم طاقتی هام بگم

نمیخوام از کمک های بابات بگم

نمیخوام از نمیخوام گفتن هام بگم

اما ...............................

سایه کوچولوی مامان بابا

خیلی فسقلی بدقلقی بودی

و خیلی اذیت کردیییییییییییییییی

خیلیییییییییییییییییییییییییییییییی


اما اینم بگم هر بار که میخندیدی

انگار دنیا رو بهمون میدادن

من و پدری ضعف میزدیم بخدا

خب دیگه این از بهترین و زیباترین مزیت هات بود

تو بعد پنج ماهگیت دیگه حسابی یاد گرفته بودی چطور

دلمونو ببری

اینم بگم یه بلایی هستی که گفتن نداره

عاشقتیم

عشق قشنگ ماماچماچماچماچ

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)