جشن دندونی سایه خانوم
جشن دندونی سایه
امروز خونه مادرجونیم رو سفره صبحانه و دستتم یه تیکه نون بربری دادیم یهو تو یه تیکشو جدا کردی منم گفتم وای مامان جدا کرد دست کردم تو دهنت درش آوردم تو هم خوشت نیومد گریه کردی مادرجون گفت دستتو بشور بکش رو لثه اش ببین خبری از دندون هست؟ گفتم نه بابا به این زودی؟ آخه چیزی که معلوم نیست مامان گفت آخه نون و محکم جدا کرد منم اینکارو کردم دستم به چیز تیزی خورد جیغ زدم وای مامان دراومده هورااااااااا خیلی خوشحال شدیم تند تند زنگ زدم به پدری گفتم یه خبر خوش دارم اونم به شوخی گفت اگه فقط به پول ربط داره بگو خندیدیم و گفتم به سایه مربوطه گفت خب پس زودتر بگو منم گفتم اولین دندون سایه در اومد... خوشحال شد گفت شیرینیش محفوظه.... بقیه هم کم کم فهمیدن و خیلی خوشحال شدن پدرجون ظهر یه پولی گذاشت تو دستت و دوتا مهمونی گرفتیم برات یکی این ور یکی اونور خیلی هم خوش گذشت
اینم از خاطره اولین دندونت در شش ما ه و نیمگی
چهارشنبه دوم بهمن ماه یک هزارو سیصد و نود و دو
حالا عکس باقالی توی جشنت که رسم جشن دندونی شهر و استان ماست برا مادرجون اینا
اینم یکی دیگه برای عزیزحون اینا
غذاهای دیگه هم بود مثل سالاد ماکارونی و شامی بابلی و کباب و....
اما نمیشه همه عکسا رو گذاشت
حالا عکسای سایه که الان هفت ماهشه
تازگی ها از رفتن رو کله پدری خوشت ماد
سایه.ایلیا.مانیا
قربون خنده ات برم نانازم